پ ن پ های طنز و خنده دار | 1
تا کمر رفتم تو موتور ماشینم که ببینم چه مرگشه ، رفیقم اومده میگه داری تعمیرش میکنی ؟! پَ نه پَ دارم با گِیج روغن درد و دل میکنم !!
رفتم جلسه ثبت نام ۱ساعت وایسادم.
یارو اومده میگه میخوای ثبت نام کنی؟
پـَـــ نَ پـَـــ اومدم حالتو احوالتو سفید رویتو سیه مویتو ببینم بروم !
با دوستم رفتیم دکتر واسه عمل بینیش دکتر میگه میخوای بینیتو کوچیک کنی؟ پَ نه پَ اومدیم بکوبیمش 3 طبقه بسازیم!!!
مرغ و از فریزر در آوردم میگه می خوای غذا درست کنی ؟!
پـَـَـ نَ پـَـَــــ خانوادش اومدن از سردخونه میخوان ببرن خاکش کنن !
رفتم سر خاک خدا بیامرزی دارم خرما تعارف می کنم ، طرف برداشته میگه فاتحه است دیگه نه؟ پَ نه پَ خدا بیامرز زنده شده داریم جشن می گیریم!
رفتم مرغ فروشی به فروشنده میگم بال دارین،
میگه بال مرغ؟
پـَـَـ نَ پـَـَــــ بال هواپیما، چندتا کوچه پایین تر سقوط کردیم میخوام درستش کنم !
با دوستم توى خيابون داشتيم ميرفتيم،مأمور راهنمائی و رانندگى داشت يكى رو جريمه ميكرد
دوستم به راننده گفت داره جريمه ت ميكنه؟
گفتم پ نه پ داره باهاش احوال پرسى ميكنه
پدربزرگم فوت کرده تو قبرستونیم دوستم زنگ زده میگه کجایی؟
میگم بهشت زهرا ! میگه واسه چی ؟ میگم واسه پدر بزرگم.
میگه اِ ؟ فوت کرده ؟ میگم پـَـــ نَ پـَـــــ تمرینی اومدیم مانور !
تنهایی داشتم کمد اتاقمو جابجا میکردم مثل هرکول دودستی کمدمو تو بغل میگرفتم جابجاش میکردم مادرم از راه رسید پرسید کمدتو جابجا میکنی؟
گفتم پ ن پ دلش گرفته بود بغلش کردم دلداریش بدم !
سر سفره عقد ، حاج آقا: آیا بنده وکیلم ؟
عروس: پـَـ نـَـ پـَـ متهمی !
واسه عید قربون گوسفند گرفتیم..همسایمون اومده میگه میخوای قربونی بدین ؟
میگم پ نه پ گذاشتیم دم در حاجی که از مکه اومد یاد داستان اسماعیل و پدرش بیفته !
رفیقم اومده خونمون! وضو گرفته میخواد نماز بخونه!می پرسه قبله کدوم طرفه؟!
میگم:میخوای نماز بخونی؟! میگه: پـَـ نـَـ پـَـ میخوام دیش ماهوارتو تنظیم کنم!
داشتم میرفتم باشگاه وسط راه یادم اومد یه چیزی رو یادم رفته،
برگشتم خونه.در زدم داداشم در رو بازکرده با تعجب میپرسه
قاسم تویی؟!!!نرفتی باشگاه؟
میگم:پَــــ نَ پَــــ قاسم رسید من دیلیوریشم…
دوستم پریده تو استخر داد میزنه میگه شنـــا کنم؟
میگم پـــ ن پـــــــ بزار آهنگ تـایتـانیک بزارم آروم غرق شو..!
آهنگ اندی تو ماشین گذاشتم دوستم میگه اندیه ؟
پَـــ نَ پَـــ داریوشه,داره خودشو لوس میکنه بخندیم !
میخوایم بریم خونه ی جدیدمون ، مامانم میگه این همه اثاثو باید با کامیون ببریم ؟!!
میگم : پـَـــ نــه پـَـــ راست کلیک کن ، کات کنشون ، برو تو خونه جدیده پیست کن !
ساعته از بیرون صدای قار قار میاد…داداشم میگه صدای کلاغه ؟
میگم پــَ نَ پـــَ قناریه متال میخونه!
دارم تو خونه رو ترد میل میدوام …. بابام میاد میگه داری میدویی لاغر کنی …؟!؟!
پَ نه پَ کلاسم دیر شده عجله دارم !
به بابام می گم برو تو حموم و نگا کن سوسک نباشه … میگه دکککی .. می ترسی؟!؟!
پَ نه پَ با احساساتم بازی کرده نمی خوام ریختشو ببینم !
دارن گوسفندرو قربونی میکنن … یه آفتابه آوردن که بش آب بدن
اومده میگه میخوان با آفتابه بش آب بدن؟!
پَ نه پَ آفتابه آوردن ببرنش دستشویی استرسش از بین بره !
تو ایستگاه متروی آزادی یکی ازم پرسید اینجا آخرشه؟ منم گفتم پـَـ نـَـ پـَـ نیم
ساعت برای ناهار و نماز نگه داشته بعد دوباره راه میوفته
یارو اومده خونه رو ببینه واسه خرید.
تا طبقه سوم با پله اومده میگه پس اینجا کلا آسانسور نداره!!
پَـــ نَ پَــــ آسانسور داره ولی از طبقه چهارم شروع میشه !
از مترو واسه دانشگاه تاکسی گذاشتن...سوار شدیم...دوستم میگه پول میگیرن؟؟
پ نه پ فی سبیل لالله کار میکنن... واسه تولید علم!!!
گردآوردی : طنز مووی